خاطرات

معلمی عشق وخاطرست.وتقدیم به تمام کودکان آسمانی ام

خاطرات

معلمی عشق وخاطرست.وتقدیم به تمام کودکان آسمانی ام

کلاس اخر

درس(ق)میدادیادبچه ها 

دردبستان خانم اموزگار 

واژه هاتکرارمی شدیک به یک 

قوری وقندان وبشقاب وقطار 

شادمان ازدرس تازه؛کودکی 

روی کاغذ؛دزدکی چیزی نگاشت 

یک (الف)دنبال آن هم شین وقاف 

خواندآن راعشق واعرابش گذاشت 

چون معلم دیدآن مرقومه را 

بی تآمل روی آن خطی کشید 

خواست چیزی گویدآن کودک:ولی 

جزخشونت دررخ خانم ندید  

گفت باکودک معلم؛کای پسر 

اولاعین است اول حرف عشق 

ثانیابایدتمام بچه ها 

بشنوند؛این جاکلاس ومدرسه است 

جای الفاظ چرندوچارنیست 

جای تعلیم حساب وهندسه است  

هرکسی غیرازکلاس ومدرسه 

درسرش باشدهوای دیگری 

یاسروگوشش بجنبددرکلاس 

یابگیرددرس مراسرسری 

من خودم باچوب وخط کش برسرش 

میزنم آنقدرتا آدم شود 

یابه ناظم میدهم تحویل تا 

شراوازاین دبستان کم شود 

گفت کودک:بااجازه اولا 

مایکایک بچه هاآدمیم 

درسرمافکرهای خام نیست 

ما به حکم عشق اینجاآمده ایم 

ثانیادرس وکلاس ومدرسه 

بی محبت؛جزدرودیوارنیست 

برمدارعشق می گرددجهان 

پس سخن ازعشق ؛اینجاعارنیست 

زین سبب ای مهربان آموزگار 

جای آن داردبفرمایی چرا 

میدهی دردرس آخریادما 

اولین حرف ازحروف عشق را؟ 

گفت باکودک معلم؛وه که خوش 

آتشی درجان من افروختی 

آفرین برتوکه بابرهان خود 

درس اصلی رابه من آموختی.

جملات قصار

((با تضعیف قدرتمتند نمی توان به ضعیف  

  

قدرت  بخشید)) 

 

 

((آنچه را که نمیتوان تغییر داد باید تحمل کرد))

دل نوشته من

معلم مهربانم مراتماشا کن که ازسرزمین عشق می آیم.برایم بخوان ای همدم تنهایی من. 

برایم بخوان قصه شاهزاده کوچکی راکه سرزمین خودراگم کرده بود.برایم بگوحکایت قصه نویسی راکه برای لحظات دلتنگی خودمی نوشت. 

ای مهربان آموزگار!من سرودعشق رادرسفرغربت خواندم وشکوه ی بالهای ملکوتی اش راباطلای معصومیت زربافت نمودم. 

ای همه ی خوبی !بیاتاآوازهای بارانی ام راهدیه ات کنم .بیاتابرسفره ی دلتنگی ام یادنامه بهشت تورازمزمه کنم. 

معلم عزیزم ازآنچه که تقدیر برمن مقررکرده دلتنگ نیستم زیرادرپس تمام این سختی هاخدای مهربان مرانگهداراست وشادم؛شادازاینکه ازانچه دنیاپرستان می خواهند بیزارم. 

ای پاکدامن آموزگار!هرکه درتماشای شگفتی های خداونددرمن می نگردباخویش می گوید خوشاکه چنین نیستم اما درهول وحشتناک قیامت به تآسف گوید:کاش این چنین بودم...  

ای مهربان معلم!دستهای کوچکم دردستهای خداوندگره خورده ست ودرفرازونشیب زندگی هرگز نخواهم افتاد.پس دستهای خسته ات رادردستهای کوچکم بگذارتاهرگزنیفتی زیرادستهایت دردستان خداگذاشته می شود. 

الفبای زندگی وانچه راکه میدانی به من بیاموزکه این لطف خداست که اینگونه افریده شده ام. 

خدایم راخواهم گفت تاتوراتکریم کند .ان روز که درصوراسرافیل دمیده شوددرآن وحشتناک دشت سوزان پدرومادرم رادرآغوش گرفته ام وفریادخواهم زد از اودورشوید؛اورامیازارید؛بااومهربان باشیدکه اودرآن دیاربامن مهربان بود؛اوآموزگارمن بود.   

ای پاکدامن معلم هرگزنامم رافراموش نکن تادرفردای فیامت نام زیبای تورادرگوش خداوندمهربان زمزمه کنم.  

                                                                 دوستت دارم تاهمیشه

        

                                                      متن بالااززبان مادریکی ازدانش آموزانم