خاطرات

معلمی عشق وخاطرست.وتقدیم به تمام کودکان آسمانی ام

خاطرات

معلمی عشق وخاطرست.وتقدیم به تمام کودکان آسمانی ام

بچه که بودیم

کوچیک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم

 

کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش میتوان خواند. 

کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود کاش قلب ها در چهره بود اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم. 

سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست. سکوتی را که یک نفر بفهمد بهتر از هزار فریادی است که هیچ کس نفهمد سکوتی که سرشار از نگفته هاست ناگفتنی هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد دارد دنیا را ببین ... بچه بودیم از آسمان باران می آمد بزرگ شده ایم از چشم هایمان می آید! 

بچه بودیم همه چشمهای خیسمون رو میدیدن بزرگ شدیم هیچکس نمی بینه.

بچه بودیم تو جمع گریه میکردیم بزرگ که شدیم تو خلوت هم گریه نمیکنیم. 

بچه بودیم راحت دلمون نمیشکست بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون میشکنه. 

بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی؛بعضی ها رو کم و بعضی ها رو بینهایت دوست داریم . 

بچه بودیم قضاوت نمیکردیم و همه یکسان بودن بزرگ که شدیم قضاوت های درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه . 

 کاش هنوز همه رو به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم. 

بچه که بودیم اگر با کسی دعوا می کردیم ۱ ساعت بعد یادمون میرفت بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سال ها تو یادمون مونده و آشتی نمیکنیم. 

بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه.  

بچه که بودیم بزرگ ترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود .بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه. 

بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود ،بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم . 

بچه که بودیم تو بازی هامون همش ادای بزرگترارو در می آوردیم،بزرگ که شدیم همش تو خیالمون برمیگردیم به بچگی.بچه که بودیم درد دلها رو با هزار ناله میگفتیم همه میفهمیدن بزرگ شدیم درد دل را به صد زبان به کسی می گیم....هیچ کس نمیفهمه.بچه بودیم دوستیامون تا نداشت ،بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره. 

بچه که بودیم بچه بودیم بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ،دیگه همون بچه هم نیستیم.

نظرات 6 + ارسال نظر
. پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 20:13

بچه که بورم خیلی چیزها میخواستم وارزوهای زیادی تو قلبم بود که دوست راشتم بزرگ وبزرگتر شم تا بهشون برسم...
الان به خیلی هاشون رسیدمو خیلی چیزها برام عزیزه ..
اما باز دوست دارم به همون دوران برگردم تا از نوشروع کنم تا دوباره معصوم باشم وخیلی هادوروبرم باشند..
ای کاش الان هم مثل تمام فرشته کوچولوها همه ادم ها بی الایش بودن تاغمی نبود...
وای کاش قدر دانی ها مثل همون دوران کودکی که باگرفتن یه ابنبات ازجا می پریدیم قشنگ بود ووووووو

پاکنویسهای یک معلم جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:02 http://www.paknevys.blogfa.com

بچه تون خیلی خوشگله
امیدوارم همیشه با کودک درونی زنده بزرگوار باشید

دانش آموزان کلاس اولی من یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 23:07 http://http://clasavaliha.persianblog.ir/

سلام

مطالبی که نوشتید جالبه . استفاده کردم .

ممنون که تشریف آوردین همکار عزیز

من شما رو با با افتخار در جمع عزیزانم قرار دادم وبا کمال میل لینک شدید

موفق و سلامت و شادکام باشید.

خالق مهر دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:03

سلام
خواهش میکنم
اعتراف کن کجا بوی دیر سر زدی
خوبی؟
اوضاع مساعده؟
همه چی ارومه؟!

خالق مهر دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:04

کاششششششششششش میشد
دوباره بچه شیم
کودک درون دیگه جوابگوی این بزرگی های ظاهر نیست
همه جوره بچه بودن شیرینتره

تک و توک دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 21:26 http://http:/

دوران کودکی واسه خیلی ها شیرینه ولی وقتی فکرشو می کنم که باید تمام سرگذشت گذشته دوباره مرور بشه تا به حال برسم هیچگاه ارزو نمی کنم<کاش بچه می شدم>

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد